امروزه مشخص کردن این که روح آمریکایی چیست، دشوار است، اما در گذشته، آرون کوپلند، آهنگسازی که بهخاطر ساختههای یدکی و سینماییاش شناخته میشود، ایدهای از ماهیت آن را در آثاری مانند «بهار آپالاچی» و «بیلی» به تصویر کشید. بچه.” این فقط صداها نیست، بلکه نحوه برانگیختن حس مکان و زمان نیز اهمیت دارد. هوای آرزویی در موسیقی، احساس امید و نوید فرصت های ناشناخته وجود دارد. زندگی می تواند متفاوت باشد، و می تواند متفاوت از حالا شروع شود.
جاستین پک، طراح رقص مقیم و مشاور هنری باله شهر نیویورک، مدتهاست که جذب آمریکاییانا، در برادوی و در فیلم – “چرخ فلک” و “داستان وست ساید” – و در باله، مانند “Rodeo: Four Dance Episodes” شده است. (2015)، تفسیر او از موسیقی کوپلند در سال 1942، که در اصل برای اگنس د میل ساخته شد.
در حال حاضر، پک یک کتاب بازی دارد، که به نفع او و علیه او کار می کند و او بین شادی و اشتیاق در حال چرخش است. او گروههایی را جمعآوری میکند که مانند تیمها کار میکنند. در رقصهای او، لباسها تبدیل به یونیفرم میشوند و رقصندهها جوامعی را ایجاد میکنند. به طور فزاینده ای، آن رقصندگان – یا شخصیت هایی که بازی می کنند – بدون توجه به سنشان یک چیز مشترک دارند: آویزان شدن به جوانی.
پک در «قسمتهای رقص کوپلند» جاهطلبانهاش، چهار اثر کوپلند را با هم ادغام کرده است تا بالهای شبانه بسازد که با «هیاهو برای مرد معمولی» و یک قطره نقاشیشده توسط هنرمند تجسمی جفری گیبسون آغاز میشود. الهام از میراث Choctaw و Cherokee او می آید. عبارتی از هر دو طرف به چشم می خورد: “تنها راه نجات از طریق آن است.”
قطره مانند پرده ای بلند می شود تا رقصندگان را نمایان کند، در جای خود یخ زده و مانند مانکن های غبارآلود در انبار پوشیده از پارچه های پارچه ای سفید. وقتی پارچه برداشته میشود، صحنه را با فلاشهای رنگی روشن میکنند: هر کدام یک رنگ متفاوت در بالا و پایین دارند. لباسهای الن وارن – که همگی کاپزیوی قدیمی هستند – بازتاب رنگهای پالت گیبسون هستند. نورپردازی فوق العاده برندون استرلینگ بیکر همه چیز را درخشان می کند.
نقطه ثابت: «کوپلند» نگاهی دارد. اما چه چیزی در زیر سطح آن نهفته است؟ همانطور که رقص پیشرفت می کند، رویکرد پک – ترکیب بخش های گروهی پویا با همکاری طولانی مدت – بازدهی کاهشی دارد. شور و نشاط چهره رقصندگان می تواند بیش از حد به نظر برسد. همیشه با موسیقی بدن آنها مطابقت ندارد. در پایان، ذوق آنها تولید شده است. شادابی خود را از دست می دهد.
پس از “Fanfare”، گروهی از مردان برای شروع “Rodeo” جای خود را می گیرند و به صف می شوند و برای رفتن به یک دونده در حال حرکت هستند. این باله، یکی از بهترین بالههای پک، اولین بخش اصلی «کاپلند» را تشکیل میدهد و اثری ورزشی و جذاب است که دوستی و رقابت را با بویی از عاشقانه به هم میپیوندد. همچنین شخصیت های تکرار شونده را معرفی می کند. زوجی که در اینجا، میرا نادون و تیلور استنلی هستند، وارد و خارج از بخش بعدی میشوند و به «بهار آپالاچی» میروند و در نهایت، با «بیلی بچه» آشنا میشوند و از هم جدا میشوند.
شاید خلاصهای وجود نداشته باشد، اما چیزی شبیه به یک داستان وجود دارد، حتی اگر «کاپلند» بهعنوان اولین اثر غیرروایی و تمامشب در شهر باله پس از «جواهرات» (1967) تبلیغ شود. این شامل 22 قسمت است که با “تنها راه خروج است” شروع می شود و با “یک در بسته می شود، یکی دیگر باز می شود” پایان می یابد.
همه عناوین مانند جملات تاکیدی دوخته شده روی بالش به نظر نمی رسند. اما این دو ایده ای از لحن کلی می دهند. همچنین اشارهای به این نوع آرزوی آرزو در تیزر ویدیویی تاسفآور «کوپلند» وجود داشت، که در آن دو رقصنده، در یک بزرگراه و در یک استودیو، صفحه را با دستی دراز از هم جدا کردند – دستهایشان در مرکز آنها گرفته شده بود. در آخرین لحظه کنترل خود را از دست می دهند. در نگاهی به گذشته، این یک فاش بزرگ بود: در این باله، شکستن رابطه سخت است.
«رودئو» با سه مرد که با انگشتانشان به سمت بالا ایستاده اند، به پایان می رسد. سه زن از پشت وارد می شوند و انگشتان خود را به سمت پایین نشان می دهند تا نوک آن انگشتان به هم برسند. این یک مرجع “ET” در اپیزودی به نام “تلفن خانه” است و، بله، به طرز شرم آور آشکار است. (استیون اسپیلبرگ «داستان وست ساید» را نیز کارگردانی کرد.)
در بخش «رودئو»، نادون زن تنها در میان گروهی از مردان است، اما در «بهار آپالاچی»، بازیگران به گونهای تغییر میکنند که مردی مجرد (چون وای چان) خود را در محاصره زنانی از جمله تیلر پک (بدون رابطه) میبیند. به طراح رقص). یک عاشقانه شروع می شود. او با زانو بالا نشسته است. دستش را روی بازویش می کشد و دستش را می گیرد و او بلند می شود. ژست، مانند بسیاری در این باله، تکرار می شود – بی جهت.
پاس دو آنها – “تنها با هم” در دو بخش اتفاق می افتد، در یک افزونگی قابل اجتناب دیگر – کمک چندانی به استحکام پیوند فیزیکی آنها نمی کند. آنها همچنین نقطه ضعفی را در رقص پک نشان می دهند: دوئت های پرپیچ و خم او. هر فرصتی برای اتصال از بین می رود زیرا رقصندگان، با ابروهای درهم، در چرخش می چرخند یا تلاش می کنند تا نرمی را در مکث هایی که یک ثانیه طولانی به طول می انجامد، منتقل کنند. چگونه ممکن است چیزی در آن واحد بالینی و ناخوشایند باشد؟
در سرتاسر بخشی به نام «بهار»، نادون و استنلی (که از ضمایر آنها و آنها استفاده میکند) با پرشهایی که در آن پاهایشان از هم جدا شده روبهروی هم قرار میگیرند، یک مورب را در سراسر صحنه برش میدهند. این عبارت تکرار می شود و هر بار احساس خستگی عمیق تری به وجود می آید که بدنشان باد می کند و پرش هایشان پایین می آید. در نهایت، نادون خارج میشود، اما استنلی، برای لحظهای، قبل از رفتن آنها نیز باقی میماند – در طرف مقابل صحنه.
وقتی نادون برمیگردد، او توسط چهار زن، تقریباً مادرخواندههای پری، که همگی با شکوه بلند قد هستند، احاطه شده است: امیلی گریتی، امیلی کیکتا، ایزابلا لافرنیره و میریام میلر. این “زره” او است، به نام این قسمت، و آنها با پریدن به گوشه ای از صحنه و بلند شدن روی پوینت در حالی که یک زانو را به بالا خم می کنند وارد می شوند. آنها شبیه پرندگان هستند. چرا پرندگان؟ (نه برای اولین بار در شب، به شاهکار مارک موریس “L’Allegro, Il Penseroso ed il Moderato” فکر کردم.)
زمانی که «بیلی بچه» می چرخد، رقص باله از بین رفته است. پک ایدههای قدیمی را تکرار میکند در حالی که رقصندگان به سرعت در سراسر صحنه حرکت میکنند تا با بدن خود ساختارهایی تشکیل دهند – او عاشق انبار کاه انسان است – یا کم و بیش در جای خود به ستارهها برسند. “کوپلند” اوج می گیرد و سپس لکنت می کند.
لحظه بزرگ در قسمت 20، “شکاف” رخ می دهد. این یک تقابل است: نادون روی پوینت به سمت استنلی می لغزد. هر دو بازوهای خود را مانند مشبک روی هم می بندند، به زمین می چسبند و دوباره (و دوباره) بلند می شوند. پاس دودو آنها تبدیل به یک مکالمه می شود: یکی، به تماشاگر، جلوی صحنه می ایستد و دیگری تک نوازی می کند. نادون ناپایدار تاب می خورد، اما به تدریج قدرت خود را پیدا می کند. استنلی، با لگد و پرتاب، ظاهراً به یک مکان داخلی تر می رود. وقتی به لحظه ای نزدیک می شویم که برای اولین بار در ویدیوی تبلیغاتی فاش شد: دو دست، محکم گرفته شده، از هم جدا می شوند.
استنلی شدید است، سردرگمی و پشیمانی آنها قابل لمس است. اما نادون به همان اندازه که چشمگیر است – قسمت بالا و پایینهای سبز رنگ جنگلی او زرق و برق دنیای ماورایی او را افزایش میدهد – نقش او مملو از نوعی ملودرام است که به نظر میرسد در جنگ با موسیقیایی ذاتی و آزادی رقص او است. در بالههای پک، رقص برای زنان اغلب بازدهی رو به کاهشی دارد. بدن آنها به نمایش گذاشته شده است، اما آنها اغلب در حالت قفل شده اند. فضای رقص آنها بیش از حد محدود است. با این حال، مردان در سراسر صحنه پرواز می کنند. آنها با ذوق فضا را می خورند.
لحظاتی وجود داشت که به نظر می رسید بازیگران به جای رقصیدن با آن یا حتی بهتر از آن، زندگی در درون موسیقی، بر اساس موسیقی عمل می کردند. کوپلند نوشت: «در موسیقی چیزی وجود دارد که حتی در لحظهای که ما را فرا میگیرد، فاصله خود را حفظ میکند. در عین حال بیرون و دور از ما و درون و جزئی از ماست، از یک جهت ما را کوتوله می کند و از جهت دیگر ما بر آن تسلط داریم. ما مدام هدایت میشویم، و با این حال به روشی عجیب هرگز کنترل خود را از دست نمیدهیم.»
در «کاپلند»، این احساس وجود دارد که مدام هدایت میشویم، امیدواریم که قسمت بعدی حرفهای حیاتی برای گفتن داشته باشد. اما چشم انداز پک، تجسم مجدد با چشمان روشن و هوس انگیز از موسیقی کپلند، در همان نوت باقی می ماند.
این موسیقی می تواند در یک محیط مدرن گسترده باشد. اسپایک لی با استفاده از آن برای تنظیم لحن در «He Got Game»، به ویژه در مقدمه درخشان، نشان داد: ما توپهایی را میبینیم که در سراسر آمریکا، از مزارع ذرت گرفته تا خیابانهای شهر، از حلقهها عبور میکنند. این با شکوه است. بسکتبال باله می شود.
«کاپلند» صحنه را درخشان می کند، اما باله را متحول نمی کند. یا حتی باله اصلی پک. در این تکرار جدید، “رودئو” هویت خود را از دست می دهد. تا حدودی، این به لباسهای جدید مربوط میشود، اما با نگاهی به لنز این نمایش پرهیجان، حتی «Rodeo» هم احساس کندی و تقلیل میدهد – با لباسهای رنگهای روشن و جایی برای رفتن.