نظر: اولین آخر هفته بهار است. جدا کردنش مشکلی نداره

یادداشت ویراستار:تس تیلور نویسنده مجموعه‌های شعر «Work & Days»، «The Forage House» و اخیراً «Rift Zone» و «Last West: Roadsongs for Dorothea Lange» است. نظرات بیان شده در این تفسیر صرفاً متعلق به او است. مقالات نظری بیشتری را در CNN بخوانید.



CNN

من امسال با صحبت در مورد تمرین روزانه ای شروع کردم که باعث می شود احساس ارتباط، رضایت و توجه بیشتری داشته باشم: نوشتن یک هایکو روزانه که باعث می شود هر روز دنیا را یادداشت کنم. من هنوز از این تمرین لذت می برم: با وجود همه باران در کالیفرنیا، هایکوی امروزی این است: «خیلی چیزها بستگی دارد/ به شکوفه های خیس آلو/ در چرخ دستی قرمز من.»

تس تیلور

اکنون من روی یک استراتژی متمرکز دیگر کار می کنم: جدا کردن عمیق از شبکه های اجتماعی. علیرغم این واقعیت که من یک نویسنده هستم، در زمینه ای که فشار بی وقفه برای به اشتراک گذاشتن، ساخت و تقویت آن وجود دارد، اخیراً به مدت دو ماه از تمام پلتفرم ها خارج شدم. به جای استفاده از رسانه های اجتماعی، با دوستان هنرمند درباره آن به عنوان یک مفهوم صحبت کردم – چرا از آن استفاده می کنیم، چگونه بر ما تأثیر می گذارد و به چه مرزهایی نیاز داریم. این گفتگوها به من کمک کرد تا تعامل عمیق‌تری با دوستی‌های فردی و جامعه زندگی‌ام داشته باشم.

من احساس آزادی لذت بخشی از فشار برای مستندسازی زندگی ام داشتم و بیشتر با آنچه واقعا برایم اهمیت دارد هماهنگ بودم.

برای تهیه نسخه پشتیبان: دلایل زیادی وجود داشت که من در شبکه های اجتماعی تعطیلی شرکت کنم. زمان آنلاین مرا بی حوصله، مضطرب و بدخلق می کرد. داشتم می افتادم از سوراخ های خرگوش توجه، پیمایش می کردمبرای چکمه وقتی واقعا می خواستم با بچه هایم Uno بازی کنم. من چیزهایی می خریدم که نمی توانم بخرم، به آنها نیاز نداشتم و حتی نمی خواستم.

من یک محیط بان کلاهبردار بودم و ردی از بسته بندی های پلاستیکی را پشت سرم گذاشتم. متوجه ارتباطی بین سطوح زباله y دامنه توجهم و زباله های فیزیکی که ایجاد می کردم، شدم. حس بدی داشت

چیزهای دیگری نیز مرا آزار می‌داد: خشم عمومی. زن یا ربات عجیبی که شروع به ترول کردن من کرد و پست های نفرت انگیزی گذاشت. احساس می‌کردم آسیب‌پذیر هستم و در معرض خشم تصادفی قرار گرفته‌ام: ممکن است برای دوست داشتن نوزاد جدید کسی آنلاین شوید و ناگهان در غوغاهای روز غرق شوید، مثل اینکه در ترافیک ساعت شلوغی گرفتار شوید.

در نهایت، متوجه شکاف‌های ادراک ناراحت‌کننده‌ای بین آگاهی من از خود آواتار افراد و خود واقعی آن‌ها شدم. یک بار، با خواندن مرگ مادر یکی از دوستان – که به طرز تکان دهنده ای در پست های رسانه های اجتماعی توضیح داده شده است – همان دوست را در زندگی واقعی دیدم و به نوعی متوجه نشدم که او هنوز در سوگ است.

برعکس، با دوستی برخورد کردم که در فضای مجازی خوشحال به نظر می رسید، اما پس از صحبت حضوری با او به سرعت متوجه شدم که در واقع در مکانی بسیار تاریک است. احساس می کردم زمان حضورم در شبکه های اجتماعی مرا از تجربیات انسانی دورتر می کند.

در طول ماه‌های مرخصی‌ام، با شاید ۱۰ هنرمند صحبت کردم که برخی از آن‌ها خواستند نامشان فاش شود و برخی دیگر نه. من همچنین با Carmella Guiol، یک مربی بهداشت دیجیتال مستقر در دورهام، کارولینای شمالی صحبت کردم، که گفت که از خستگی و فرسودگی عظیم رسانه های اجتماعی که بسیاری از مردم (و به ویژه جوانان) به اشتراک می گذارند، متعجب است.

گیول به عنوان بخشی از کار خود با دانشجویان مصاحبه می کند. او گفت: «شبکه های اجتماعی واقعاً زندگی آنها را تحت تأثیر قرار داده است. “آنها احساس می کنند این فشار است که زمان واقعی زندگی کردن را از بین می برد.”

مکالمات من مضامین مشابهی پیدا کرد. علیرغم فشار مخرب برای “دیده شدن” و “پسند شدن”، اکثر افرادی که با آنها صحبت کردم احساس می کردند که فشار مداوم برای اجرای زندگی خود برای الگوریتم هشدار دهنده و کهنه شده است.

برخی افراد به طور کامل پلتفرم های اجتماعی را ترک کرده بودند. (یک شاعر در حال بهبودی از الکل و توییتر می گوید: «به اندازه الکل اعتیاد آور بود.» نویسنده دیگری، تایسا فرانک، گزارش داد که از ضربه مغزی راحت شده است: او استفاده از رسانه های اجتماعی را متوقف کرد و بازه زمانی توجه برای خواندن را دوباره کشف کرد. کتاب ها

هرکسی که با او صحبت می‌کردم و با هر درجه‌ای از شادی به طور منظم از رسانه‌های اجتماعی استفاده می‌کرد، مرزهای محکمی تعیین کرده بود. گیول قبل از بازگشت یک سال کامل مرخصی گرفت، تا حدی برای به اشتراک گذاشتن کارش. حالا او یک ساعت می‌پوشد (یعنی تلفنش را برای آن زمان چک نمی‌کند)، از ساعت زنگ دار در اتاق خواب استفاده می‌کند و برنامه‌ها را روی تلفنش نگه نمی‌دارد. او در مورد رفتن به پلتفرم‌ها فقط با یک کار مشخص صحبت کرد – “به یک گروه مادران جدید بپیوندید” یا “یک مورد برای فروش پست کنید.”

او همچنین در مورد وقت گذاشتن به صورت آفلاین برای پاسخگویی به سوالات سخت اما ضروری صحبت کرد: جامعه چیست؟ برای ارج نهادن به چه کارهای هنری نیاز دارید؟ چه چیزی روح شما را تغذیه می کند؟

تیفانی شلین، هنرمند تجسمی و نویسنده کتاب “24/6″، با من در مورد تمرین چندین دهه خود برای شرکت در یک برنامه هفتگی 24 ساعته فناوری شبات، یا یک روز تعطیل، با من صحبت کرد که در آن او “می توانست میزبان یک نمایش زیبا باشد. غذا و دفترچه یادداشتش را بنویسد و اجازه دهید خلاقیت او دوباره به درونش بازگردد.”

متیو زاپرودر، شاعر و ویراستاری که از دست «افرادی که جهنم هستند» احساس خستگی و سوختگی کرده است، احساس می‌کرد که دائماً سعی می‌کرد از آنچه «کارآموزی بدون دستمزد خود در رسانه‌های اجتماعی» می‌خواند – یعنی کار سرپرستی شخصیت‌ها – چشم پوشی کند. در فضای الگوریتمی

Zapruder همچنین در مورد آینده رسانه های اجتماعی تردید داشت و خاطرنشان کرد: “این واقعاً این نیست که آیا من یا هر یک از ما فکر می کنیم می توانیم از عهده آن برآییم یا نه، بلکه این است که آیا این نیرویی است که در واقع خشونت و اختلاف را گسترش می دهد یا خیر.” اکنون او فقط در ساعات خاصی از شبکه اجتماعی استفاده می کند و فقط برای تقویت کاری که به آن اهمیت می دهد.

من این مقاله را در حالی که خارج از هر پلتفرمی هستم می نویسم. من در این ماه‌های گذشته نوشته‌های خوب زیادی انجام دادم. من هم از لحظات لطیف زیادی لذت بردم. در نهایت، من نوک انگشتان پا را آنلاین خواهم کرد و، بله، احتمالاً این مقاله را در رسانه های اجتماعی پست می کنم. اواخر تابستان و پاییز امسال پروژه هایی را راه اندازی خواهم کرد و قصد دارم آنها را به اشتراک بگذارم. من در مورد کارهای خوبی که انجام داده ام هیجان زده هستم و می خواهم از دوستانی بشنوم که در غیر این صورت ممکن است از دست بدهم.

اما من گزارش می دهم که خوب است که آن را از برق جدا کنید و دوباره این کار را انجام خواهم داد، شاید برای مدت بیشتری. در ابتدا، نگران این بودم که احساس کنم فرصت را از دست خواهم داد. من نکردم.

در روزهای اول تعطیلی، متوجه شدم که لحظه هایی که به شبکه های اجتماعی دست می زدم، لحظاتی بود که در قدیم دست به دامن یک سیگار می شدم. برای آن زمان ها به جای آن یک کتاب شعر در کیفم گذاشتم. به دوستان پیام می دادم هر هفته دو ساعت را به صورت داوطلبانه در باغ اجتماعی مورد علاقه‌ام صرف می‌کردم (اما از آن عکس نمی‌گرفتم). من چیزی را می‌چشیدم و پرورش می‌دادم که هیچ‌کس نمی‌دانست چگونه می‌توان از آن درآمد کسب کرد: احساس لذت شخصی. در واقع، احساس جدیدی از تعجب خصوصی داشتم.

این عبارتی است که در زمان مرخصی ام به ذهنم رسید: شما یک زندگی واقعی دارید، نه یک تبلیغ برای یک زندگی. نمی‌دانم راهی برای بازگشت آنلاین با نیت بیشتر، انفعال کمتر وجود دارد؟ همانطور که گیول می گوید، “فکر کنید که چه کسی از چه کسی استفاده می کند.”

من نمی خواهم یک زامبی الگوریتم باشم. نه برای من خوب است و نه برای دنیا. من به هنرمندان اولیه ویدیو فکر می کنم، مانند Nam June Paik، که توانستند از فناوری برای هنر استفاده کنند، اما به نوعی به ما یادآوری می کردند که ما، انسان شکننده، اینجا هستیم، و می توانیم و باید دستگاه را مختل کنیم.

یکی از بهترین گفتگوها در دوران آفلاین من با شاعر جولیا گوئز بود که کتاب شعر زیبایی به نام “بدن معین” را در مورد بیماری در بدن و همچنین در بدن مدنی نوشت. یه شعر هستدر کتاب او همیشه به آن فکر می کنم، به نام “طبیعت بی جان با فضای ذخیره سازی ناکافی iCloud”.

این شعر ابری را که شخصیت آنلاین ما را به عنوان یک ابر واقعی حمل می‌کند، تصور می‌کند، که خوب یا بد، باید قبل از باریدن دوباره هر چیزی را که برایش می‌فرستیم نگه دارد. به نوعی نتوانسته ام به آن تصویر فکر نکنم. آن ابر بیچاره، پر از خشم ما، آن را در جای دیگر می بارید، بار دیگر بر سر ما بارید.

اغلب، در این سال‌های سخت گذشته، بسیاری از ما کارها را فروخته‌ایم. دلایل زیادی برای جستجوی انجمن آنلاین وجود دارد، و همچنین دلایل زیادی برای غمگینی، خشم و ناامیدی وجود دارد. فراموش کردن شادی ها و چالش های ایجاد جامعه در فضای واقعی آسان بوده است. و فراموش کردن این نکته آسان است که در انتهای دیگر این پورتال‌ها، که اغلب بی‌چهره به نظر می‌رسند، هنوز افراد واقعی، نیازهای واقعی انسانی وجود دارند.

اگر دوباره آنلاین شوم، فقط می‌خواهم چیزی را پست کنم و به اشتراک بگذارم که می‌خواهم بر سر خودم، دوست یا همسایه‌ای که مرا می‌خواهد مثل خود دوست بدارم، فرود بیاورم.

پس از کووید، گوئز با کتاب خود به تور رفت. او شعرهایی درباره برخی از چیزهایی می خواند که گاهی اوقات ما را در رسانه های اجتماعی ملتهب می کند – خشونت پلیس، کووید، غم خودمان – اما آنها را در اتاق ها، کتابخانه ها و کتابفروشی ها به اشتراک می گذاشت. او به من گفت: “بعد از آن، فضایی برای در آغوش گرفتن، برای گریه کردن وجود داشت.” “و این شگفت انگیز بود.”

به هر حال، گوئز بهترین قوانین را برای استفاده از رسانه های اجتماعی برای هر کسی که با او صحبت می کردم داشت. او به من گفت: «هرگز در صبح، هرگز در رختخواب، هرگز قبل از خواب، هرگز در اتاق خواب. “بیشتر در قطار، به منظور اطلاع از اخبار خوب دیگران، و تقویت آن، و گاهی اوقات برای نوشتن نامه یا در واقع تماس با دوستی که دیده اید چیزی را پست کرده و آنها را بررسی کنید.”

من آن قوانین را دوست دارم. وقتی دوباره آنلاین شدم، از آنها نیز استفاده خواهم کرد. در حال حاضر، با روحیه تقویت صداهایی که دوست داریم، شعر گوئز را به اشتراک می گذارم. شاید شما هم آن را دوست داشته باشید.

Patrick Hodges

کاوشگر دوستانه استاد موسیقی مغرور. درونگرای افراطی کارشناس سفر. نویسنده. متعصب غذای بی عذرخواهی

تماس با ما